رخ برافروخته ای ماه منور شده ای از جامی غزل 906

رخ برافروخته ای ماه منور شده ای

1 رخ برافروخته ای ماه منور شده ای قد برافراخته ای رشک صنوبر شده ای

2 در نکویی رخ تو روز به روز افزون است دی نکو بودی و امروز نکوتر شده ای

3 نیست حد بشر این حسن و لطافت که تو راست روح قدسی که بدین شکل مصور شده ای

4 خوی تو با همه عشاق وفا و کرم است در حق ما چه جفا جوی و ستمگر شده ای

5 پیش بالای تو پستند همه سرو قدان جای آن دارد اگر بر همه سرور شده ای

6 اندکی سایه فکن بر سرم ای دولت وصل که پس از محنت بسیار میسر شده ای

7 جامی از حرف ریا پاک بشو لوح ضمیر دو سه روزی که حریف می و ساغر شده ای

عکس نوشته
کامنت
comment