1 ماهی، که بسوخت زهره چنگش بر سر بگریست فلک با دل تنگش بر سر
2 مویی که ز دست شانه در هم رفتی گردون به غلط نهاد سنگش بر سر
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 حلوای نباتست لبت، پسته دهانا در باغ گلی نیست به رخسار تو مانا
2 زیر لبت ازوسمه نقطهاست، چه روشن؟ گرد رخت از مشک زقمهاست چه خوانا؟
1 عاشقان صورت او را ز جان اندیشه نیست بیدلانش را ز آشوب جهان اندیشه نیست
2 از قضای آسمانی خلق را بیمست و باز آفتاب ار باز گشت از آسمان اندیشه نیست
1 هر بامداد روی تو دیدن چو آفتاب ما را رسد، که بیتو ندیدیم روی خواب
2 ما را دلیست گمشده در چین زلف تو اکنون که حال با تو بگفتیم، بازیاب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به