- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر اول آتش عشق آسان نمود ما را زد یک شرر بر آورد از سینه دود ما را
2 آرام و خواب از ما ای همدمان مجویید رفت آنکه چشم راحت خوش می غنود ما را
3 شام وصال را مه خوشید بود از هجر در روز تیره افکند چرخ حسود ما را
4 بس دیر اگر میسر شد بزمگاه معشوق زانجا فلک برون راند بسیار زود ما را
5 زین سان که وصل معدوم افتاد و هجر موجود نابود بهتر ای دل صد ره ز بود ما را
6 سنگ جنون فکنده در قتل کوشد امروز آن کاو بزنده داری شب می ستود ما را
7 از کفر عشق در دین شد رخنه ها که کردند صد گونه سرزنش ها گبر و جهود ما را
8 ساقی ز حد فزون ده می کز ملال دوران هر دم ملال دیگر در دل فزود ما را
9 فانی چسان توان بد در شهر بند هستی چون ره به نیستی ها هجران نمود ما را