آتش کید آسمان سوخت از ملک‌الشعرا بهار قصیده 207

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

آتش کید آسمان سوخت تنم‌، دریغ من

1 آتش کید آسمان سوخت تنم‌، دریغ من ز آب دو دیده‌، بیخ غم برنکنم‌، دریغ من

2 من که به تن ز عافیت داشتمی لباس ها بس‌عجبست کاین‌چنین‌ عور تنم‌، دریغ من

3 این فلک قبا دورنگ ازسر حیله برکشید از تن عافیت برون پیرهنم‌، دریغ من

4 دست فلک به پای دل بست مرا کمند غم نیست کسی که پنجه‌اش درشکنم دریغ من

5 من که به کوی خرمی داشتمی وطن کنون وادی بیکران غم شد وطنم‌، دریغ من

6 همچو گلی شکفته رخ در چمن نکوئیم کامده باد مهرگان در چمنم‌، دریغ من

7 راغ و زغن به‌بوستان‌نغمه‌سرای‌روز و شب من که چو بلبلم چرا در حزنم‌، دریغ من

8 جام مراد سفلگان پر ز می نشاط و من بهر چه ساغر طرب درفکنم‌، دریغ من

9 من که نه‌ این‌چنین بُدم بهر چه‌این‌چنین شدم من چه کسم خدای را کاین نه منم‌، دریغ من

10 بوالحسن است شاه من‌، کوی رضا پناه من پس ز چه رو به ناکسان مفتتنم‌، دریغ من

11 خلق جهان ز کاخ او ریزه‌چنند و من چرا بر در کاخ دیگران ریزه‌ چنم‌، دریغ من

12 خاقانی شیروان گفته زبان حال من [مصرع درست اسکن نشده] ...نم دریغ من

عکس نوشته
کامنت
comment