- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آتش کید آسمان سوخت تنم، دریغ من ز آب دو دیده، بیخ غم برنکنم، دریغ من
2 من که به تن ز عافیت داشتمی لباس ها بسعجبست کاینچنین عور تنم، دریغ من
3 این فلک قبا دورنگ ازسر حیله برکشید از تن عافیت برون پیرهنم، دریغ من
4 دست فلک به پای دل بست مرا کمند غم نیست کسی که پنجهاش درشکنم دریغ من
5 من که به کوی خرمی داشتمی وطن کنون وادی بیکران غم شد وطنم، دریغ من
6 همچو گلی شکفته رخ در چمن نکوئیم کامده باد مهرگان در چمنم، دریغ من
7 راغ و زغن بهبوستاننغمهسرایروز و شب من که چو بلبلم چرا در حزنم، دریغ من
8 جام مراد سفلگان پر ز می نشاط و من بهر چه ساغر طرب درفکنم، دریغ من
9 من که نه اینچنین بُدم بهر چهاینچنین شدم من چه کسم خدای را کاین نه منم، دریغ من
10 بوالحسن است شاه من، کوی رضا پناه من پس ز چه رو به ناکسان مفتتنم، دریغ من
11 خلق جهان ز کاخ او ریزهچنند و من چرا بر در کاخ دیگران ریزه چنم، دریغ من
12 خاقانی شیروان گفته زبان حال من [مصرع درست اسکن نشده] ...نم دریغ من