-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آتش مهر توأم در دل و جان افتاده جان ز هستی خود ای جان به گمان افتاده
2 از غم هجر تو دلسوخته ام چون لاله سوز سودای تو تا در دل و جان افتاده
3 تا تو برخاسته ای در چمن جان باری پیش قدّ تو ز قد سرو روان افتاده
4 در دلت هیچ نیاید که فلانی مسکین همچو سوسن همه جایی به زبان افتاده
5 تا کی از حال دل بی خبران بی خبری دو جهان از غم رویت به فغان افتاده
6 راه عشق تو به سر پویم از آن روی که هست سر ما در قدم راهروان افتاده
7 سودم از عشق تو هجرست و زیانم سر و جان چه کند بنده مسکین زیان افتاده
8 پرتو عکس رخت کرد جهان را روشن تابی از مهر رخت تا به جهان افتاده