زآهم آتش به خانه افتاده ست از جامی غزل 87

زآهم آتش به خانه افتاده ست

1 زآهم آتش به خانه افتاده ست وز دل این یک زبانه افتاده ست

2 اشکم ازخانه بس که بیرون ریخت رخنه در آستانه افتاده ست

3 ازدو چشمت که شوخ و فتنه گرند فتنه ها در زمانه افتاده ست

4 قصد تو آزمودن تیغ است قتل عاشق بهانه افتاده ست

5 زان میان در کمر نشانی نیست سخنی درمیانه افتاده ست

6 نیست آن شاخ گل که بلبل را شعله درآشیانه افتاده ست

7 جامی از باده صبوح بماند بس که مست شبانه افتاده ست

عکس نوشته
کامنت
comment