- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 انگشت تعرض نرسیده سخنم را آسیب خزان راه ندیده چمنم را
2 از بسکه لطیف است مرا ذایقه در کام چون زهر کند حرف مکرر دهنم را
3 ای شیخ نگه دار ز هم صحبتی ام دل چون خلوت خود شهره مکن انجمنم را
4 دانی که چو من گور به آتش زده ای نیست گر باز کنی و بشکافی کفنم را
5 حرف می و معشوق ز من عقل رباید زنار بود هر خم مو برهمنم را
6 از بسکه چو گل چاک زدم خرقهٔ تجرید دامان و گریبان نبود پیرهنم را
7 عضوم همه پرخار چو ماهی بود اما هرگز نخلد خار تعلق بدنم را
8 بیگانه ندارد خبر از رجعت عشاق جز اهل وطن راه ندیده وطنم را
9 شیرینی حرف است سعیدا که زبانم بیرون نگذارد که برآید سخنم را