1 پیدا و نهان و آشکارا همه اوست در خانه و شهر و ده و صحرا همه اوست
2 در مذهب ما رفته و آینده یکی است دی او، امروز او و فردا همه اوست
1 راه رفتن کس نفرماید ز پا افتاده را نیست تکلیفی ز عالم مردم آزاده را
2 گر ز ملک بیخودی زاهد خبر یابد شبی صبح ناگردیده با می می دهد سجاده را
1 کاکل کمند زلف تو شد دام آفتاب تا شد غزال چشم سیه رام آفتاب
2 زان دم که ماه روی تو را دیده ام به خواب هرگز نبرده ام به غلط نام آفتاب
1 ظهور نعمت منعم بود گدایی ما نوای عالم معنی است بینوایی ما
2 زمانه افسر شاهی به روی خاک انداخت چو دید شوکت و شأن برهنه پایی ما