1 مالی که ز تو کس نستاند، علم است حرزی که تو را به حق رساند، علم است
2 جز علم طلب مکن تو اندر عالم چیزی که تو را ز غم رهاند، علم است
1 از دام دفینه، خوب جستیم آخر بر دامن فقر خود نشستیم آخر
2 مردانه گذشتیم، زآداب و رسوم این کنده ز پای خود شکستیم آخر
1 ساز بر خود حرام، آسایش که فراغت طریق مردی نیست
2 پا بفرسای در ره طلبش پا همین بهر هرزه گردی نیست
1 دلم از قال و قیل گشته ملول ای خوشا خرقه و خوشا کشکول
2 لوحش الله، ز سینهجوشیها یاد ایام خرقهپوشیها
1 رئیس دهی با پسر در رهی گذشتند بر قلب شاهنشهی
2 پسر چاوشان دید و تیغ و تبر قباهای اطلس، کمرهای زر
1 اگر مرد عشقی کم خویش گیر و گرنه ره عافیت پیش گیر
2 مترس از محبت که خاکت کند که باقی شوی گر هلاکت کند