-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زلف پر چین تو مشاطه شبی شانه نکرد که دو صد خون به دل محرم و بیگانه نکرد
2 خرمنی نیست که غمهای تو بر باد نداد خانهای نیست که سودای تو ویرانه نکرد
3 آخرش چرخ به زندان مکافات کشید هر که را سلسلهٔ موی تو دیوانه نکرد
4 شیخ تا حلقهٔ زنار سر زلف تو دید هیچ در دل هوس سبحهٔ صد دانه نکرد
5 رخ افروختهات ز آتش هجرانم سوخت آن چه او کرد به من، شمع به پروانه نکرد
6 خانه هستیش از سیل فنا ویران باد هر که از روی صفا خدمت میخانه نکرد
7 نه عجب گر بکند دست قضا ریشهٔ او هر حریفی که می از شیشه به پیمانه نکرد
8 آگهی هیچ ز کیفیت مستانش نیست آن که در پای قدح نعرهٔ مستانه نکرد
9 پی به سر منزل مقصود فروغی نبرد آن که جان را به فدای سر جانانه نکرد