- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن پری وش که خطش گوشه مه می فرسود در من آتش زد و آورد به روی این همه دود
2 هر چه کم کرد که از مایه روشن رویی راست کرد آن رخ زیبا و برآن نیز فزود
3 تا غم او زد انگشت طلب بر دل من دل غمدیده برویم در شادی نگشود
4 بی تو وقتی به شبم دیده شدی مایل خواب گویی آن عهد که شد دیده مرا خوابی بود
5 سخن باطل حاسد مشنود در حق من که حدیث از دهن هیچ کسان کی نشنود
6 چه سعادت به جهانم پس از این دست دهد که به پای تو دهم بوسه علیرغم حسود
7 تا کمال از دهن او دل خود باز ستد گونیا بار دگر از عدم آمد بوجود