1 رخسار تو خورشید جهان افروز است گیسوی تو تیره شام مشک اندوز است
2 ابروی تو در میان هلالی ست مگر کز یک سویش شب و ز یک سو روز است
1 اگر اینست غم عشق فزون خواهد شد اگر اینست دل غمزده خون خواهد شد
2 میکند زلف تو گر سلسله داری زینسان عقلها بر سر سودای جنون خواهد شد
1 صبح است و گشادند در دیر مغان را پیمانه نهادند بکف مغبچگان را
2 ساقی بده آن رطل گران تا برخ بخت ریزیم وزسر بازنهد خواب گران را