- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم و ابرویی که او دارد که دارد در جهان کس میندازد بدین شیوه چنین تیر از کمان
2 نرگس از شرم دو چشمش سر فکنده در چمن گل چو رنگ روی او کی بشکفد در بوستان
3 سرو اگر بالای او بیند به رعنایی دگر او ز رشک قامتت چون بگذرد در گلستان
4 غمزه ی او را چو دیدم روز اوّل گفتمش تا چه آمد بر سرم زین فتنه آخر زمان
5 گرچه باشد بیوفایی عادت خوبان ولی تا بدین غایت نبودم بر جفای او گمان
6 گفته بودم ترک بدخویی مگر گوید نگار چون بدیدم در مزاجش او همانست و همان
7 کی کند در خاطرش یک لحظه در عمری دگر آن دل انگاری کزو خالی نباشد یک زمان
8 صبر فرمودی مرا در عاشقی و طعم صبر تلخ باشد از لب چو شکّرت وین کی توان
9 رحمتی کن بر جهان از روز وصلت دلبرا از در لطفت درآ و ز دست هجرم وارهان