-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم مستت گو شمال نرگس پر خواب داد طاق ابرویت شکست گوشه محراب داد
2 گر جفا اینست کز زلف تو بر من میرود عاقبت پیش تو خواهم دامن او تاب داد
3 گفته دادی بخواه از غمزه خونریز ما گوسفند کشتنی چون خواهد از قاب داد
4 روشن است امشب شب ما گوئی آن مه پاره باز پاره ای از نور روی خویش با مهتاب داد
5 پیش چشم او بمیرم کو به بیماران خویش از تبسم شکر از لب شربت عناب داد
6 با خیال آنکه دوزد دیده در رویش کمال یک به یک دوشینه سوزنهای مژگان آب داد