1 چشم ار ز ادب به توتیایی نرسد در درویشی هیچ صفایی نرسد
2 مردم به ادب رسند جایی که رسند از بی ادبی کسی به جایی نرسد
1 لطف تو و قهر تو همیشه به هم است لکن چو ضعیفیم به جان در ستم است
2 ای آنکه ز هیچ هر چه خواهی بکنی با من همه آن کن که طریق کرم است
1 ای تن همه وصل کار سازی است مخسب وز یار همه بنده نوازی است مخسب
2 هان تا تو به جهد دیده برهم نزنی جان یافته ای چه جای بازی است مخسب
1 در دایرهٔ وجود موجود تویی مقصود نگویمت که معبود تویی
2 گر در غزلی نام خط و زلف برم می دان که بهانه است مقصود تویی