چشم از عارض او خون جگر از جویای تبریزی غزل 366

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

چشم از عارض او خون جگر اندودست

1 چشم از عارض او خون جگر اندودست دل سراسیمهٔ زلفش چو شرر در دو دست

2 نیست جز آینهٔ صورت بی رنگی او آنچه در دائرهٔ کون و مکا ن موجودست

3 ناصحا! پاک سرشتا! زدل غم زده ام دست بردار که این آبله خون آلودست

4 قصر هستیش به امداد هواها برپاست چون حباب آنکه به یک چشم زدن نابودست

5 دیده از هر نگهی بی گل رویش جویا جام خالی به دل غم زده ام پیمودست

عکس نوشته
کامنت
comment