-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میزان عدالت بودی دی زلف سمن سایی دیدیم قیامت را دیروز ز بالایی
2 چون خسته شود خاطر بوسم لب معشوقی چون درد سرم آید سایم به کف پایی
3 سنگ ره وصلش را چون سرمه بسی سودم هر آبله در پایم شد دیدهٔ بینایی
4 قربان تو می گردم تا هست مرا جانی من ذره تو خورشیدی من بنده تو مولایی
5 هر لاله در این صحرا داغی است ز مجنونی هر گل خبری دارد از عارض لیلایی
6 هر ذره در این عالم از پرتو خورشیدی است هر قطره که می بینی آبی است ز دریایی
7 در ذیل نکونامان بسیار چو بسطامی است در دفتر بدنامان کو مثل سعیدایی؟