میزان عدالت بودی دی زلف سمن سایی از سعیدا غزل 574

میزان عدالت بودی دی زلف سمن سایی

1 میزان عدالت بودی دی زلف سمن سایی دیدیم قیامت را دیروز ز بالایی

2 چون خسته شود خاطر بوسم لب معشوقی چون درد سرم آید سایم به کف پایی

3 سنگ ره وصلش را چون سرمه بسی سودم هر آبله در پایم شد دیدهٔ بینایی

4 قربان تو می گردم تا هست مرا جانی من ذره تو خورشیدی من بنده تو مولایی

5 هر لاله در این صحرا داغی است ز مجنونی هر گل خبری دارد از عارض لیلایی

6 هر ذره در این عالم از پرتو خورشیدی است هر قطره که می بینی آبی است ز دریایی

7 در ذیل نکونامان بسیار چو بسطامی است در دفتر بدنامان کو مثل سعیدایی؟

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر