1 هستی نخلی است مرتضایش ثمر است بیگانه ز حق هر که ازو بی خبر است
2 گردون بی او سریست خالی از مغز مغز این سر علی والاگهر است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بسکه در راه طلب ضعف است دامنگیر ما می تواند نقش پا شد حلقهٔ زنجیر ما
2 ما خراب از رنجش بیجای او گردیده ایم گر بیفشاند غبار از دل، شود تعمیر ما
1 نگه بر چهره نتوان کرد آن ترک شرابی را یکایک چون در آتش افکند کس مرغ آبی را
2 هلاک گردش چشمی که از هر جنبش مژگان عمارت می کند در کشور دلها خرابی را
1 چشم او آشیانهٔ دل ما حلقهٔ زلف خانهٔ دل ما
2 اشک ما حلقه ایست سربسته رازدار فسانهٔ دل ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به