1 بدکار ز بیگانه و محرم خجل است هرکس که بدی نمیکند، کم خجل است
2 آن کن که ز خود خجل نگردی هرگز کز خویش خجل، از همه عالم خجل است
1 رهزدن درخانه کار چشم فتّان بوده است ناوک در کیش صیدانداز، مژگان بوده است
2 سرد شد هنگامه دیوانه تا از شهر رفت آتش سودا همین در سنگ طفلان بوده است
1 میزند نشتر تدبیر شب و روز مرا مصلحت چیست به این مصلحت آموز مرا؟
2 هست حق نمکی بر منش از دیده شور آنکه چشم بدش افکند به این روز مرا
1 چو شخص سایه ندیده کسی هلاک مرا سرشتهاند به آب حیات، خاک مرا
2 مرا ز عشق غرض آه دردآلودست مباش گو اثری آه دردناک مرا