گوهر دریای وحدت آدم از عمادالدین نسیمی غزل 277

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

گوهر دریای وحدت آدم است، ای آدمی

1 گوهر دریای وحدت آدم است، ای آدمی گر چو آدم سر اسما را بدانی آدمی

2 زنده باقی شو، ای سی و دو نطق لایزال حاکم نطقی و نطق عیسی صاحب دمی

3 گر ببینی صورت خود را به چشم معرفت روشنت گردد که هم جمشید و هم جامی جمی

4 جان اگر خوانم تو را، باشد بدین معنی درست کز سر تحقیق می دانم که جان عالمی

5 گر هدایت یابی از «من عنده علم الکتاب » آن سلیمانی که اسم اعظمش را خاتمی

6 رنگ نمرودی و فرعونی و دجالی چو رفت هم خلیل و هم کلیم و هم مسیح مریمی

7 در رخ خوبان چو هست آیینه گیتی نما صورت حق را به چشم سر بیین گر محرمی

8 از خیال بیش و کم فارغ شو و آسوده باش تا به کی در فکر آن باشی که با بیش و کمی

9 کی شود روشن به خورشید رخش چشم کسی کز محیط معرفت نابرده هرگز شبنمی

10 در بیابان تحیر واله و سرگشته اند حیدری و احمدی و ژنده‌پوش و ادهمی

11 ای نسیمی! وقت آن شد کز دم روح القدس نفخه ای از صور اسرافیل بر عالم دمی

عکس نوشته
کامنت
comment