برق بگریخت نفس سوخته، از از حزین لاهیجی غزل 88

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

برق بگریخت نفس سوخته، از کشور ما

1 برق بگریخت نفس سوخته، از کشور ما شعله گردی ست که برخاست ز خاکستر ما

2 کیست کز شعلهٔ خورشید، برآرد شبنم؟ دل به افسانه، جدا کی شود از دلبر ما؟

3 لب اگر باز کنی، چهره اگر بنمایی گل کند جنّت ما، موج زند کوثر ما

4 این که در دامن صحرای جنون می بینی لاله نبود، که گل انداخته، چشم تر ما

5 زندگی بخش بود مرده دلان را چون صبح مگذر از فیض صفای دم جان پرور ما

6 گریه ساکن نکند آتش ما را در عشق شعله یک نیزه گذشته ست چو شمع از سر ما

7 باده از پردهٔ شب، ساقی ما صاف کند شفق صبح بود دُرد تَهِ ساغر ما

8 این سیاهی به سر ما، نه ز داغ است حزین پرتو انداخته بر تارک ما، اختر ما

عکس نوشته
کامنت
comment