- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز برقی را نظر بر خرمنم افتاده است اشک خونین را رهی بر دامنم افتاده است
2 یک سر مویم ز آسیب جنون آسوده نیست چاک بر هر رشته ی پیراهنم افتاده است
3 آخر از کوتاهی خود، بخیه ی زخمی نشد رشته ی گوهر ز چشم سوزنم افتاده است
4 طوطی ام، وز بینوایی همچو طوق فاخته رفتن هندوستان بر گردنم افتاده است
5 خواهد از کوی وصال او کند دورم سلیم آسمان گویا به فکر کشتنم افتاده است