- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نفس را نیست مادت و مدّت قالب او راست آلت و عدّت
2 نه عرض بلکه جوهری است شریف وز اضافات یافته تشریف
3 جسم نبوَد که جسم را اجزاست و او محل بسیط بی همتا است
4 وحدت عقل و نفس را داند جسم دیدی که او خدا داند
5 گر بسیطی درآید اندر جسم متجزّی شود به چندین قسم
6 که بسیط آنگهی بسیط بود چو بدو جسم تو محیط بود
7 نشود از غذا فزاینده مُحْدَث است او ولیک پاینده
8 نی بمیرد همی چو نفس نما آنکه در شأن اوست «بل احیا»
9 مردن و زیستن چو ضدّانند روح را نیست عاقلان دانند