جلوه را زیور نباید چون از سلیم تهرانی غزل 493

سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

جلوه را زیور نباید چون به آیین می‌رود

1 جلوه را زیور نباید چون به آیین می‌رود عار دارد از حنا، پایی که رنگین می‌رود

2 بیستون از درد تنهایی اگر نالد رواست کوهکن خود رفت و اکنون نقش شیرین می‌رود

3 گر طبیب از جوش اشکم رفت از سر، دور نیست گریه‌ام هرگاه آید، نقش بالین می‌رود

4 کوچه‌های تنگ دارد حسن او با این شکوه حیرتی دارم که چون در خانهٔ زین می‌رود

5 پا سبک نه در بیابان طلب همچون نسیم سنگ راهش همره است آن را که سنگین می‌رود

6 بلبلی دارم که از گلشن به بوی گل سلیم تا سر بازار از دنبال گلچین می‌رود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر