- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شاه زمینی و پادشاه زمانی جز بفریدون با هیچ خلق نمانی
2 جد تو گرچه جهان بپیری بگشاد تو بگشادی همه جهان بجوانی
3 جان ولی را همه سلامت و سودی جسم عدو را همه بلا و زیانی
4 آن را کش مال خویش روزی باشد میل ندارد بگنجهای نهانی
5 عمر بشادی و خرمی گذراند دائم چو نان که تو همی گذرانی
6 بخشش و بخشایش است کار تو دائم زانکه همه رازهای گیتی دانی
7 جشن خزانست و وقت خون رزانست خون رزان خور بیاد جشن خزانی
8 کنون چون به باغ اندرون بگذری بجز نار و سیب و بهی ننگری
9 بهم ساخته سیب سرخ و سپید چو مریخ پیوسته با مشتری
10 هوا گشت چون نیلگون پرنیان زمین گشت چون سبز گون ششتری
11 ز نیلوفر و گل بدل دادمان می و زعفران چرخ نیلوفری
12 شده بلبل از باغ و با او شده گل تازه و ارغوان طری
13 سیه پوش زاغ آمده با فغان چو بدخواه شاه جهان لشگری
14 بملک اندرون جاودان زنده باد تن از رنج خالی دل از غم بری