1 زمین با فلک گفت دوش از سر عجز و فی الله من کل حطب جنابک
2 چرا رونق و رسم و آئین نمانده ست ز ملکی که راند اردشیر بن بابک
3 فلک گفت بینی و دانی و پرسی دریغا اتابک دریغا اتابک
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 حس جهانگیر تو مملکت جان گرفت کفر سر زلف تو عالم ایمان گرفت
2 دل چو نسیم تو یافت جامه به صد جادرید دیده چو روی تودید ترک دل و جان گرفت
1 زندگانی شهریار زمین خسرو روزگار رکن الدین
2 شیر پر دل اتابک اعظم فخر و زیب زمان وزین زمین
1 کجاست آن صنم سرو قد سیم اندام کجاست آن بت خورشید روی ماه غلام
2 شگرف شاهد شمشاد قد شیرین لب همای فاخته طوق و تذرو کبک خرام
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **