زمین از اشک سرگردان من گرداب می‌گردد از سعیدا غزل 219

زمین از اشک سرگردان من گرداب می‌گردد

1 زمین از اشک سرگردان من گرداب می‌گردد زمان از ناله‌های زار من سیماب می‌گردد

2 مگر خورشید در این صبح با گل گرم سر کرده که از گستاخیش در چشم شبنم آب می‌گردد

3 به چشم طالع ما سودهٔ الماس اگر پاشی ز چشم ما نهان ناگشته آن هم‌خواب می‌گردد

4 مرا در فقر حاصل گشته اکسیر قناعت بس که خاکستر به زیر پهلوم سنجاب می‌گردد

5 چسان مشاطه بربندد کمر یارب نمی‌داند میانی را که از تشبیه مو بی‌تاب می‌گردد

6 مگر قصد شبیخونی سعیدا آسمان دارد که امشب بر سر ویرانه‌ام مهتاب می‌گردد

عکس نوشته
کامنت
comment