1 در راه تو دیده را زمین باید کرد در عشق تو درد دل گزین باید کرد
2 گفتی ز منت هیچ نیاید جان کن لابد چو چنان است چنین باید کرد
1 ای ذخر دین و دولت سلطان اهلیت در حلقه سپهر محلت نگینه باد
2 ای گشته سعد اکبر باذات تو قرین با طالعت سعادت کبری قرینه باد
1 منت خدای را که با اقبال پادشاه ایمن شد از محاق و کسوف آفتاب و ماه
2 منت خدای را که شکفت و چمید باز هم گلبن سعادت و هم سرو بارگاه
1 اندرین عید مبارک پی فرخنده اثر بار داده است سلیمان نبی باز مگر
2 که ز پیلان و دلیران و شجاعان امروز مردم و دیو و پری گشت فراهم یکسر