زمین ز بار غم ما همین نه از جویای تبریزی غزل 505

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

زمین ز بار غم ما همین نه در ماند

1 زمین ز بار غم ما همین نه در ماند اگر به کوه برآییم از کمر ماند

2 ز سیر خمکدهٔ عشق سرخوش آمده ایم کدام باده به خونابهٔ جگر ماند؟

3 فغان روزم از آن دردناک تر ز شب است که آفتاب به روی تو بیشتر ماند

4 ز رخم طعنه دلم پای تا به سر ریش است زبان خصم چو افعی به نیشتر ماند

5 خبر دهم به تو از حال خویش در شب وصل گرم ز دیدنت از حال خود خبر ماند

6 ز شرح سوز درون دردنامه ام جویا به لختهای دل و پارهٔ جگر ماند

عکس نوشته
کامنت
comment