خاکیست زر که رنگ دهد پرتو خورش از جامی غزل 263

جامی

جامی

جامی

خاکیست زر که رنگ دهد پرتو خورش

1 خاکیست زر که رنگ دهد پرتو خورش از زر کسی که تاج کند خاک بر سرش

2 گنجیست گنج فقر که در چشم اهل حرص هست اژدهای حلقه زده حلقه درش

3 هرکس ز دسترنج کسان می خورد گداست گر خود بفرض نام نهی شاه کشورش

4 خوشوقت آن حریف که در بزمگاه فقر باشد به کف ز آبله کسب ساغرش

5 رهرو کسی بود که درین ره به زیر پای خوشتر بود ز سبزه تر نوک نشترش

6 نی نازپروری که ز بس نازکی و لطف نشتر صفت خلد به قدم سبزه ترش

7 عمری کشید ذل گدایی به کوی فقر جامی که ساخت عز قناعت توانگرش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر