-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در روی تو دل به ما نمیمٰاند در راه تو سر ز پا نمیمٰاند
2 برقع ز جمٰال اگر براندازی یک خرقهٔ پارسا نمیمٰاند
3 گر جلوه چنین کنی تو، یک زاهد در گوشهٔ انزوا نمیمٰاند
4 گر نیم تبسم از لبان ریزی یک خاطر مبتلا نمیمٰاند
5 یا رب تو چه قبلهای که در طوفت یک حاجت ناروا نمیمٰاند
6 آیم چو برت که مُدعا گویم صد حیف که مدعا نمیمٰاند
7 ای عشق که سوزیم به کام دل کام تو ز اژدها نمیمٰاند
8 آغشته به خاک و خون شهیدان را کوی تو ز کربلا نمیماند
9 ای ماه اگر به او تو مانندی او هیچ بتو چرا نمیمٰاند
10 گر جان برود چه غم فدای او آخر غم او به ما نمیمٰاند
11 جان رفت و برفت از سرم سوداش بیگانه به آشنا نمیمٰاند
12 خوش باش بدوستان که این بستان پیوسته به این هوا نمیمٰاند
13 میخور دمی و غنیمتی بشمر کاین نغمه به این نوا نمیمٰاند
14 گوئی که رسی به مرگ از هجرم هجر تو ز مرگ وا نمیمٰاند
15 رندی که نمانده هیچ در جائی درمانده به هیچ جا نمیمٰاند
16 ای آنکه نشان کوی او پرسی آنجاست که سر ز پا نمیمٰاند
17 گفتی که بیا اگر جگر داری آنجا جگری به ما نمیماند
18 زنهار مگوی از رضی حرفی کان هیچ به حرف ما نمیمٰاند