1 دردا که فرو شد لب شادی را غم پر گشت و نگون گشت پیمانهٔ غم
2 دشواری بیش گشت و آسانی کم واین ماند ز عالم که دریغا عالم
1 آنرا که غمت ز در درآید مقصود دو عالمش برآید
2 در پای تو هرکه کشته گردد از کل زمانه بر سر آید
1 دوش آنکه همه جهان ما بود آراسته میهمان ما بود
2 سوگند به جان ما همی خورد گر چند بلای جان ما بود
1 ای کرده خجل بتان چین را بازار شکسته حور عین را
2 بنشانده پیاده ماه گردون برخاسته فتنهٔ زمین را