1 در بحر نیابد اگر از فیض تو قوت اورنگ صدف شود گهر را تابوت
2 گر زان که نه لطف تو برو آب زند در آتش رنگ خود بسوزد یاقوت
1 تجلی بر نمی تابی، ز بی تابی چه سود اینجا که موسی هم تمنا کرد و خود را آزمود اینجا
2 درین مجلس چه طرفی کس ز عشرت می تواند بست که در پیمانه می شور است از چشم حسود اینجا
1 باز برقی را نظر بر خرمنم افتاده است اشک خونین را رهی بر دامنم افتاده است
2 یک سر مویم ز آسیب جنون آسوده نیست چاک بر هر رشته ی پیراهنم افتاده است
1 نگاه باغبانم، میپرستم لاله و گل را کنم چون موی پیغمبر زیارت شاخ سنبل را
2 پر از گل دامن خود را ز فیض خرقه میبینم چو طاووسان کنم چتر خود این دامان پرگل را