- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دربغ و درد که از کید فتنهٔ گردون بشد صبوری ازما چوشد صبوری ما
2 دریغ از آن دل آگاه و خاطر دانا که بردرند ز غم جامه صبوری ما
3 صبوری آن ملک شاعران طوس برفت به خانقاه غم آمد دل سروری ما
4 تنم بسوخت ز اندوه هجر و دوری او چگونه ساخت ندانم به هجر و دوری ما
5 چو نور باصره امد ز چشم ما پنهان فغان و ناله که شد دور دور کوری ما
6 بهار با دل غمگین خود چنین می گفت که مصرعی است به تاریخ او ضروری ما
7 سری ز جان برآورد و این چنین بهسرود بشد صبوری از ما چو شد صبوری ما