رخسار دلفروزت خورشید بیزوال از کمال خجندی غزل 165

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

رخسار دلفروزت خورشید بیزوال است

1 رخسار دلفروزت خورشید بیزوال است پیداست مه که پنهان از شرم آن جمال است

2 آن رغ کشیده دامی گرد قمر که زلف است وآن لب نهاده داغی بر جان ما که خال است

3 زینسان که چون میانت شد جسم ما خیالی اکنون امید وصلی ما را به آن خیال است

4 چون زلف و عارض تو دور و تسلسل آمد آن هر دو گر به بینند اهل نظر محال است

5 درد و غمت نشاید بر ما حرام کردن کانعام پادشاهان درویش را حلال است

6 حد جواب سلطان نبود کمال ما را در حضرت سلاطین رسم گدا سوال است

7 نقشی از آن جمال است در حسن مطلع ما خود مقطعش چه گویم در غایت کمال است

عکس نوشته
کامنت
comment