- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رخسار دلفروزت خورشید بیزوال است پیداست مه که پنهان از شرم آن جمال است
2 آن رغ کشیده دامی گرد قمر که زلف است وآن لب نهاده داغی بر جان ما که خال است
3 زینسان که چون میانت شد جسم ما خیالی اکنون امید وصلی ما را به آن خیال است
4 چون زلف و عارض تو دور و تسلسل آمد آن هر دو گر به بینند اهل نظر محال است
5 درد و غمت نشاید بر ما حرام کردن کانعام پادشاهان درویش را حلال است
6 حد جواب سلطان نبود کمال ما را در حضرت سلاطین رسم گدا سوال است
7 نقشی از آن جمال است در حسن مطلع ما خود مقطعش چه گویم در غایت کمال است