دودم از سینه که گرد آمده بالای سر از جامی غزل 118

دودم از سینه که گرد آمده بالای سر است

1 دودم از سینه که گرد آمده بالای سر است قدسیان را شده از ناوک آهم سپر است

2 چون شوم خاک شود لاله ستان تربت من زین همه داغ کزان لاله رخم بر جگر است

3 حلقه در گوش همه ساده رخان خواهد کرد بر بنا گوش وی آن حلقه که از مشک تر است

4 ساخت دریا رهم از رهگذر دیده سرشک در رهم گر خطری هست ازین رهگذر است

5 ای خدا مرحمتی کز همه بیشش بینم که بدو آرزوی من ز همه بیشتر است

6 نرود تلخی هجران وی از کام دلم گر چه از ذکر لب او دهنم پر شکر است

7 جامی از عشق مهی بی خبر افتاده ز خویش گشته مشهور همه شهر کنون این خبر است

عکس نوشته
کامنت
comment