1 نفس آشفته موجی از یم اوست نی ما نغمهٔ ما از دم اوست
2 لب جوی ابد چون سبزه رستیم رگ ما ریشهٔ ما از نم اوست
1 غزالی با غزالی درد دل گفت ازین پس در حرم گیرم کنامی
2 بصحرا صید بندان در کمین اند بکام آهو ان صبحی نه شامی
1 تو ای کودک منش خود را ادب کن مسلمان زاده ئی ترک نسب کن
2 برنگ احمر و خون و رگ و پوست عرب نازد اگر ، ترک عرب کن
1 مپرس از عشق و از نیرنگی عشق بهر رنگی که خواهی سر بر آرد
2 درون سینه بیش از نقطه ئی نیست چو آید بر زبان پایان ندارد
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران