- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 محرومی وصال تو دل را نوید بود صبح امید آینه، چشم سفید بود
2 در دیده می تپید چو بسمل به خون دل کز تیغ دوری تو نگاهم شهید بود
3 شب داشتیم بزم خوشی با خیال تو هوشم خراب بادهٔ گفت و شنید بود
4 بر ما گذشت و بگذرد امّا ز حق مرنج کز شیوهٔ وفای تو دوری بعید بود
5 ساقی بیا که پیری و مخموریم بلاست دل از تو شیر مست شراب امید بود
6 می داد می، به کشتی افلاک جبرئیل جایی که پیر میکد هٔ ما مرید بود
7 یا رب که آب میکده از ما دریغ داشت؟ مفتی درین معامله گویا یزید بود
8 یعقوب اگر ز یوسف خود داشت آگهی پیراهنش ز پردهٔ چشم سفید بود
9 دلها شکفته می شود از گفتگوی عشق درهای بسته را نفس ما کلید بود
10 اشکم که داشت آینهٔ خسروی حزین امّیدوار یک نظر اهل دید بود