-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به مرگ کوه کن کزوی المها یاد میآید هنوز از کوه تا دم میزنی فریاد میآید
2 همانا در کمال عشق نقصی بود مجنون را که نامش بر زبانها کمتر از فرهاد میآید
3 بد من گر به گوشت خوش نمیآید چه سراست این که بد گوی من از کوی تو دایم شاد میآید
4 چه بیداد است این بنشین و رسوائی مکن کز تو اگر بیداد میآید ز من هم داد میآید
5 ازین به فکر کارم کن که در دامت من آن صیدم که خود را میکنم آزاد تا صیاد میآید
6 سزای هرچه دی در بزم کردم امشبم دادی تو را چون یک یک از حالات مستی یاد میآید
7 به منع مدعی زین بزم بی حاصل زبان مگشا که این کار از زبان خنجر جلاد میآید
8 سگش صد دست و پا زد تا به آنکو برد با خویشم خوش آن یاری که از وی این قدر امداد میآید
9 چو بیداد آید از وی محتشم دل را بشارت ده که خوبان را به دل رحمی پس از بیداد میآید