1 مردگان را از دم عیسی حیاتی تازه بود کم ز عیسی نیستی من عظمکی دارم رمیم
2 هرچه جز عشق است آشفته خطا کردم خطا غیر مدح مرتضی استغفرالله العظیم
1 جز هنری نیست نخلی است وجودم که جز اینش ثمری نیست
2 یکنظره بر آن منظرم از پای درافکند بگریز که پیکان نظر را سپری نیست
1 بر آفتاب مکن ماه من حجاب سحاب که آفتاب نشاید نهفت زیر حجاب
2 همیشه برق به نی زار میزدی از ابر بجست برق زنی امشب و بسوخت سحاب
1 باز دامان که زداین آتش سودای مرا که بود شور دگر این دل شیدای مرا
2 زلف بر آتش رخسار تو دامان میزد مشتعل کرد از آن آتش سودای مرا