1 مردگان را از دم عیسی حیاتی تازه بود کم ز عیسی نیستی من عظمکی دارم رمیم
2 هرچه جز عشق است آشفته خطا کردم خطا غیر مدح مرتضی استغفرالله العظیم
1 مرا بساخت میخانه تا که راهی هست گمان مکن که مرا ره بپادشاهی هست
2 از آن زمان که گشودم دو چشم برویت دو دیده کور اگر بر کسم نگاهی هست
1 خواستم حرف عشق ننگارم شورش آن لم یکن نبنگارم
2 مطربم باز پرده ای بنواخت که بیفکند پرده از کارم
1 بر گل آن سنبل مشکین که فراز آوردی نافه آهوی چین را بطراز آوردی
2 ماه و خورشید سر از چنبر حکمت نکشند تا کمندی بکف از زلف دراز آوردی
1 دیدی دلا که عهد شباب و طرب نماند آن نقشهای مختلف بوالعجب نماند
2 نخلی بود جوانی و او را رطب طرب پیری شکست شاخش و بروی رطب نماند
1 مه جبینان جهان خاک و تو خود افلاکی دو جهان زهر بکام من و تو تریاکی
2 ناز اگر هست چمن تو چمن آرا بمثل حسن اگر هست فلک تو فلک الافلاکی