-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روزی که مرا چشم به تو خوش پسر افتد آن روز همه کار دلم زیر سر افتد
2 عقلم سر خود گیرد و از پای در آید صبرم بسر کوی تو از دست برافتد
3 بر خلق زسرگشته هجران خبر افتد در شهر چو دیوانه تو بی خبر افتد
4 دیوانه آن ماه توان بود که روز خورشید فلک را ز رخش سایه در افتد
5 از گریه کنارم شمری باشد پیوست ز انسان که چو بر آینه عکس برافتد
6 گر روی نهد بر من از این روی عجب نیست خود عکس چنین باشد چون بر شمر افتد
7 شادم من از این گریه که بر خشک نیفتد گر چشم خداوند بر این چشم تر افتد