1 روزی که خرد سرشک رنگین ریزد اندیشه چگونه رنگ شعر آمیزد
2 نور از رخ آفتاب هم بگریزد چون سایهٔ ایزد از جهان برخیزد
1 از تو بریدن صنما روی نیست زانکه چو رویت به جهان روی نیست
2 تا تو ز کوی تو برون رفتهای کوی تو گویی که همان کوی نیست
1 دل از خوبان دیگر برگرفتم ز دل نو باز عشقی درگرفتم
2 ندانستم که اصل عاشقی چیست چو دانستم رهی دیگر گرفتم
1 کارم ز غمت به جان رسیدست فریاد بر آسمان رسیدست
2 نتوان گلهٔ تو کرد اگرچه از دل به سر زبان رسیدست