1 آن روز که آوازه محشر خیزد از چشم و دلم صورت دلبر خیزد
2 از خانه چشمم گل رویش روید وز خاک دلم سر و قدش برخیزد
1 اگر به صبر مرا با تو چاره باید کرد دلم صبورتر از سنگ خاره باید کرد
2 و گر ز جور کند جامه پاره مظلومی مرا ز جور تو صدجان نثاره باید کرد
1 اقبال غلام بخت پیروز تو باد خور بنده روی عالم افروز تو باد
2 هر خیر و سعادت که دهد دست قدر ایثار و نثار عید و نوروز تو باد
1 شد چشم جهان روشن و جانها همه خرم از طلعت فرخنده نوئین معظم
2 آن شیر که با پنجه وبازوی شکوهش چون پنجه بید آمد سرپنجه ضیغم