1 آن روز که با من به عنایت بد بخت بر تاج که مشتریم می زد تخت
2 وامروز که زد لگد به کارم در سخت در پایگه ستور بنهادم رخت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 در چنین عشق مرا برگ تن آسانی نیست کس بدین بیکسی وبی سروسامانی نیست
2 تا پریشانی زلف تو بدیده ست دلم دل مانند دل من به پریشانی نیست
1 خدایگان سلاطین شهنشه اعظم امید دین عرب آرزوی ملک عجم
2 سریر بخش ملوک جهان که تعظیمش نهاد بر سر نه کرسی سپهر قدم
1 تالعل تو سنگبار باشد بس دیده که اشکبار باشد
2 در بحر غم تو هر که افتد در آرزوی کنار باشد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به