1 آن روز که با من به عنایت بد بخت بر تاج که مشتریم می زد تخت
2 وامروز که زد لگد به کارم در سخت در پایگه ستور بنهادم رخت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دلبرا دوش در آن عیش منت یاد نبود که دل بنده ز بند غمت آزاد نبود
2 اگر از صحبت من یاد نیاوردی هیچ آخر ای سنگدل از عهد منت یاد نبود
1 الامان الامار جان جهان در دل خاک تیره شد پنهان
2 گشت امن و امان نهان از چشم تا نهان گشت شخص امن و امان
1 از نام شاهزاده دلم برگرفت فال وآمد به بخت فرخ اوسین و عین و دال
2 نامی که آسمان شود از وی بلند نام نامی که مشتری شود از روی خجسته فال
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به