-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روزی که پا به علم پر غم گذاشتیم امید بر ذخیره در هم گماشتیم
2 آخر هر آنچه گشت فراهم گذاشتیم رفتیم و هر چه بود به عالم گذاشتیم
3 هرگز نداشتیم ز رفتن به خود گمان بردیم رنجها ز پی گنج شایگان
4 و آنگه تمام را بنهادیم رایگان قطع نظر ز حاصل ده روزه جهان
5 شد صرف در هوا و هوس روزگار ما غافل ز پیک مرگ که میآید از قفا
6 ناگه برید دست ز دامان مدعا چرخ زمانه چون نکند با کسی وفا
7 کشتیم هر چه تخم در این دشت هولناک آخر ثمر نداشت به جز میوه هلاک
8 رفتیم با دلی ز غم دهر چاک چاک در غم سفید کرده کشیدیم زیر خاک
9 نشگفت خاطر از هوس بوستان و باغ ما را ز کیف جام جهان تر نشد دماغ
10 گفتی که با دبود اجل و عمر ما چراغ ما مرد دل شکسته و چندین هزار داغ
11 اندام ما ندیده به خود برگ خرمی نشنیده زخم سینه و در بوی مرهمی
12 (صامت) چون این بود ثمر عمر آدمی بردیم چون فغان از این انجمن غمی