روزی از صامت بروجردی کتاب التضمین و المصائب 16

صامت بروجردی

آثار صامت بروجردی

صامت بروجردی

روزی که پا به علم پر غم گذاشتیم

1 روزی که پا به علم پر غم گذاشتیم امید بر ذخیره در هم گماشتیم

2 آخر هر آنچه گشت فراهم گذاشتیم رفتیم و هر چه بود به عالم گذاشتیم

3 هرگز نداشتیم ز رفتن به خود گمان بردیم رنجها ز پی گنج شایگان

4 و آنگه تمام را بنهادیم رایگان قطع نظر ز حاصل ده روزه جهان

5 شد صرف در هوا و هوس روزگار ما غافل ز پیک مرگ که می‌آید از قفا

6 ناگه برید دست ز دامان مدعا چرخ زمانه چون نکند با کسی وفا

7 کشتیم هر چه تخم در این دشت هولناک آخر ثمر نداشت به جز میوه هلاک

8 رفتیم با دلی ز غم دهر چاک چاک در غم سفید کرده کشیدیم زیر خاک

9 نشگفت خاطر از هوس بوستان و باغ ما را ز کیف جام جهان تر نشد دماغ

10 گفتی که با دبود اجل و عمر ما چراغ ما مرد دل شکسته و چندین هزار داغ

11 اندام ما ندیده به خود برگ خرمی نشنیده زخم سینه و در بوی مرهمی

12 (صامت) چون این بود ثمر عمر آدمی بردیم چون فغان از این انجمن غمی

عکس نوشته
کامنت
comment