1 روز وصلت، شد آتش افروز فراق! ز آن روز، همه شب بودم، سوز فراق
2 ز آن شب که نشست شمع با پروانه هر روز بر او میگذرد روز فراق
1 گلی و بلبلی تا در چمن هست نشانی از تو و نامی زمن هست
2 نه چون سروت، نهالی در چمن هست نه چون لعلت، عقیقی در یمن هست
1 قاصد، از ننگ زمن نامه بجایی نبرد ور برد، نام چو من بیسر و پایی نبرد!
2 حال آن بنده چه باشد، که چو آزاد شود جز در خواجه ی خود، راه بجایی نبرد
1 این ترک تیغ بسته ی بازو گشاده کیست؟! تاراج عمر می کند، این ترک زاده کیست؟!
2 گر نیست در هلاک منش ایستادگی پس وقت مرگ بر سرم این ایستاده کیست؟!