قیامت است سفر کردن از حکیم نزاری قهستانی غزل 85

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

قیامت است سفر کردن از دیار حبیب

1 قیامت است سفر کردن از دیار حبیب مرا همیشه قضا را قیامت است نصیب

2 به ناز خفته چه داند که دردمند فراق به شب چه می گذراند علی الخصوص غریب

3 به قهر می روم و نیست آن مجال که باز به شهر دوست قدم در نهم ز دست رقیب

4 پدر به صبر نمودن مبالغت می کرد که ای پسر بس از این روزگار بی ترتیب

5 جواب گفتم از این ماجرا بس ای بابا که درد ما نپذیرد دوا به جهد طبیب

6 مدار توبه توقع ز من که در مسجد سماع چنگ تامّل کنم نه وعظ خطیب

7 به مکتب از چه فرستادی ام نکو ناید گرفت ناخن چنگی به ضرب چوب ادیب

8 هنوز بوی محبت زخاکم آید اگر جدا شود به لحد بند بندم از ترکیب

9 به اختیار نزاری سفر نکرد آری ستم غریب نباشد ز روزگار غریب

عکس نوشته
کامنت
comment