روز از حکیم نزاری قهستانی مثنوی روز و شب 20

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

روز چون شب به عذر سر بنهاد

1 روز چون شب به عذر سر بنهاد او هم افگند شیوه ای بنیاد

2 گفت: «هستی تو یار دیرینه محرم روزگار دیرینه

3 سخنی بود در میان قایم من و تو هر دو مدعی دایم

4 به نهایت رسید و غایت کار کردی اقرار بعد چند انکار

5 پس به انصاف مستحق گشتی چون سپردی به حق مُحِق گشتی

6 دوستار توام چرا دانی که به روز عدوی شه مانی

7 نسبتی باشدت به روی سیاه با سواد خط مبارک شاه

8 سر گیسوی ست پرچم او که شبی دیگر است بر خم او

9 کله پرچمش چو باز شود راست چون زلف تو دراز شود

10 رنگ انگور مطبخی داری لاجرم دست و دل سخی داری

11 کار ما نیست جز دعاگویی بندگی کردن و رضاجویی

12 دست بردار و گو به صدق آمین ایزدت حافظ و نصیر و معین»

عکس نوشته
کامنت
comment