1 روزی که ز تن قطع کند جان پیوند یا رب مکن این زبان جاری در بند
2 تا شکر کرم گویمت آندم که بری از بستر خاکم سوی این کاخ بلند
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست