روز بی‌معشوق و شب بی‌جام از سلیم تهرانی غزل 500

سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

روز بی‌معشوق و شب بی‌جام گلگون می‌رود

1 روز بی‌معشوق و شب بی‌جام گلگون می‌رود می‌رود عمر سبک‌خیز و ببین چون می‌رود

2 از ملاقات سرشکم عمرها رفت و هنوز چون گلوی صید بسمل ز آستین خون می‌رود

3 در بیابان جنون از بس که گرم جستجوست خار می‌سوزد اگر در پای مجنون می‌رود

4 برنمی‌تابد تن روشندلان بار لباس از نمد آیینه‌ام چون آب بیرون می‌رود

5 قطعه‌ای از خاک یونان است پای خُم سلیم طفل اگر آید به درس اینجا، فلاطون می‌رود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر